8
نگارش تلمود بابلى
سبك نگارش تلمود [بابلى] بازتاباننده سرشت و شيوههاى متفاوت آن با ميشنا است.
ميشنا ماهيتاً كتاب شريعت است كه بيشتر، دربردارنده احكامى در تمام قلمروهاى شريعت
شفاهى است. [در اين كتاب، ]اختلافنظر حكيمان به طور خلاصه، طرحشده و تنها شمار
اندكى از نزاعهاى ريشهاى موردبررسى قرار گرفته و ديگر جنبهها، نظير ميدراش
هَلاخا و اَگادا، نيز به ندرت توضيح داده شدهاند. با اين همه، تلمود به خودى خود،
اثر كاملى نيست و بايد آنرا خلاصهاى از خطوط اصلى و مهم گفتوگوهاى حكيمان دانست.
اهميت اصلى آن نه به استنتاجهاى هَلاخايى، بلكه به خاطر روشهاى تحقيق و تحليلى
است كه اين نتيجهگيرىها از دل آن بيرون مىآيد. تلمود برخلاف تدوين و تلخيص،
بازتاباننده روشهاى مطالعه آموزشگاههاىبابلى است و بايد آن را گوشهاى از زندگى
و جوهره تجربه عقلانى نسلها دانست.
كارى كه راو آشِه در تدوين تلمود انجام داد، خلاصه كردن گفتوگوهاى همه نسلهاست.
او ساختار پيچيدهاى خلق كرد و دستاورد نهايى او نوعى گردهمايى ديدگاهها درباره
مسائل هَلاخايى بود كه به تمام نسلها مربوط مىشود. بخش وسيعى از جذابيت تلمود،
علاوه بر ويژگى غيرقابل كشف و معمايى بودن آن، به شكل منحصر به فرد اثر نامبرده و
اين واقعيت كه به ضبط خطابهها و گفتوگوها پرداخته است برمىگردد؛ همچنين، تلمود
علاوه بر نتيجهگيرىهاى مشخص، راهحلهاى جايگزينى را كه پيشنهاد و سپس رد
شدهاند، نيز در خود دارد.
البته جامعيت داشتن نسبت به تمامى سخنان حكيمانهاى كه طى قرنها در دهها مركز
آموزشى بسط و توسعه يافته بود، نهتنها غيرضرورى، كه غيرممكن بود. تدوينگران تلمود
در پى آن بودند كه مهمترين و گوياترين احكام و فرمانها را از بين صدهاهزار
يادداشت و گزارش، استخراج نمايند و تلاش كردند كه آنها را در هم تنيده، به شكل
مجموعهاى مدون و كامل درآورند.
ساختار آموزشگاههاى بابل با اينكه در طول نسلها، تا حدى دچار تغيير و تحول شد،
قالب و چارچوب اصلى آن كم و بيش ثابت ماند. از اين رو مىتوانيم شرحهاى پس از آن
را شاهدى بر بازسازى روشهاى عالمانه تدوين و آموزش بدانيم. ياددهى و يادگيرى شريعت
شفاهى در چارچوبى ثابت صورت نمىگرفت، بلكه شكلهاى گوناگونى داشت.تلمود اصولاً به
روشهاى آموزشىاى مىپردازد كه آموزشگاهها در پر ازدحامترين اوقات تحصيل، اجرا
مىكردند؛ اگرچه روشهاى ديگر را نيز ثبت مىكند. شايعترين روش آموزش بدينگونه
بود كه عالمان بزرگ، هنگام پيرقا(1) (خطابههاى روز تعطيل) در اجتماع عمومى براى
مخاطبانى كه شامل طلبهها و مردم عادى بودند، به ايراد درسگفتار(2) درباره
موضوعهاى هَلاخايى مىپرداختند. اين موعظههاى عمومى گاهى با نظارت و هدايت برخى
از بزرگترين دانشمندان (رؤساى آموزشگاهها) و توسط حكيمانى كه رابطه نزديكى با رأس
الجالوت و يا پيوند نسبى با او داشتند صورت مىگرفت. خطابههاى مهمتر از نظر موضوع
و تعداد، آنهايى بودند كه در كنيسهها و عموماً در روز شَبّات [شنبه] ايراد
مىشدند. در اين هنگام، عالم دينى مىبايست از آن دسته مسائل هَلاخايى كه موضوع روز
بود، سخن بگويد و به ناچار، براى جلب توجه مخاطبان (كه بسيارى از زنان نيز در ميان
آنها بودند) نكات اَگادايى، 3اَگادايى را هم در درس گفتارش مىگنجاند. بخشى از اين
روشِ تركيب هَلاخا و حكايت در خطابههاى روز شَبّات، در تلمود به ثبت رسيده است.
ميدراشِه اَگادا بسيارى از اين گفتارها (تَنْحوما و پِسيقْتا )(3) را در خود دارد و
آثار هَلاخايى دوره گائونى نيز به همين شيوه نوشته شدهاند. (اين شيوه هنوز هم در
كنيسههاى جوامع يهوديان عراق به كار گرفته مىشود.)(4) در اين مراسم، حاضران فقط
شنونده نبودند، پرسشهايى نيز مطرح مىكردند و گاهى عالمان حاضر در ميان آنها نيز،
به بحث با سخنران مىپرداختند. اما رسم بر اين بود كه اين نوع گفتوگوها خيلى زود
پايان مىيافت و نقادىهاى شديد و تند در بحثهاى خصوصى، كه در خلوت و به دور از
انظار عموم صورت مىگرفت، مطرح مىشد.
با اينكه بسيارى از نوآورىهاى هَلاخايى براى اولين بار در سخنرانىهاى عمومى
توضيح داده مىشد، امر يادگيرى، تنها در محدوده آموزشگاه صورت مىگرفت. قواعد شكلىِ
آموزشى - بنا به گفته خود حكيمان تلمودى - در زمانهاى باستان در دوران انبيا، و به
گمانى، پيشتر از آن وضع گرديد. نياز به قواعد شكلى نظاممند از اين واقعيت ناشى شد
كه قشرى به نام طلاب حرفهاى [كه تمام زندگىشان به تحصيل اختصاص داشته باشد] وجود
نداشت و عالمان نيز براى گذران زندگى، ناچار بودند كه به امر تجارت يا خريد و فروش
بپردازند و در اوقات فراغت تحصيل نمايند. تنها ناسىها يا رؤساى آموزشگاههاى بزرگ،
به خاطر اينكه تمام وقت خويش را صرف علوم دينى مىكردند، از درآمدهاى عمومى
استفاده مىنمودند. با اين همه، اگر فرصتى پيش مىآمد آنان نيز به كارهاى ديگرى غير
از تحصيل مىپرداختند. بيشتر عالمان، همانند اكثر مردم آن زمان، به كار كشاورزى
اشتغال داشتند. بعضى از آنها صنعتگر بودند (حكيمانى رامىشناسيم كه بنّا، آهنگر،
كفاش، دباغ، كارمند و طبيب بودند) و بعضى ديگر تاجر يا پيلهور. اما عالمان جوانى
كه از حمايت خانوادههاى خويش برخوردار بودند و مىتوانستند چندين سال بدون وقفه،
به تحصيل اشتغال داشته باشند و مردان ثروتمندى كه از درآمد املاك خودشان ارتزاق
مىكردند، هسته مركزى مجموعه طلبههاى آموزشگاه را تشكيل مىدادند و در تمامى سطوحى
كه رئيس آموزشگاه تدريس مىكرد، شركت مىكردند. گاهى رئيس آموزشگاه، خود مردى
ثروتمند بود و يا از كمكهاى فراوان مردمى استفاده مىكرد. در چنين مواردى، خود او
براى اداره آموزشگاه، كمك هزينهاى به طلاب مىپرداخت. آموزشگاههاى بزرگ و دائمى
نيز از ساختمانها و يا زمينهاى موقوفهاى برخوردار بودند كه اين ساختمانها را
روى آن بنا مىكردند. معمولاً طلبهها در دوران تحصيل در كلبهها يا حجرههاى كوچك
زندگى مىكردند. با وجود اين، حتى در بهترين دوران آموزشى، طلبههاى تمام وقت درصد
اندكى از كسانى را تشكيل مىدادند كه در آموزشگاهها حضور داشتند؛ چون جمع زيادى از
طلاب، تنها يِرْحِه كَلاّ(5)، يعنى دو ماه از سال (در بابل دو ماه اَدار(6) و
اِلول(7)، فصول كسادى كار كشاورزى بود) براى تحصيل در آموزشگاهها حاضر مىشدند. از
اينرو درهرماه، يكرساله ميشنا تدريس مىشد و رساله مربوط بهفصل تحصيلى آينده نيز
مشخص ورئوسكلى مطالبآن توضيحداده مىشد. بدينترتيب، عالمان دينى در منزل خودشان
به مطالعه و تحقيق در رساله ميشنا مىپرداختند و مسائل و مشكلات را نزد خود حلاجى
وتبيين، وموضوعها ومواد مربوط بههربحثى را مشخص مىكردند و به هنگام فرا رسيدن
فصل آموزشى، با تسلط برپرسشها وپاسخ آنها،درجلسهدرسحاضرمىشدند.
رياست آموزشگاه پيشِ روى همه، بر روى يك صندلى يا حصير مخصوص مىنشست. در رديفهاى
جلو مقابل او، عالمان عالىرتبه، مركب از همقطاران تحصيلى يا شاگردان برجسته وى، و
پشت سر آنها عالمان ديگر مىنشستند. زمانى كه آموزشگاهها وسيعتر شدند، ترتيب
نشستن، به ويژه در فلسطين، بر اساس سلسله مراتبى كاملاً دقيق بود؛ در رديف اول
عالمان بزرگ مىنشستند، در رديف دوم حكميانى با درجه پايينتر، و به همين ترتيب تا
آخر طلبهاى كه از خود زيركى و برجستگى تحصيلى خاصى بروز مىداد، تا نزديكترين
رديف به صف اول ارتقا پيدا مىكرد. در عين حال، افرادى كه عملكرد مأيوس كنندهاى
داشتند، كاهش رتبه پيدا مىكردند. اين شيوه نشستن به زمان سنهدرين برمىگشت؛ در
آنجا كسانى كه در رديف جلو مىنشستند عالمانى بودند كه نامزد [رياست] بِت دين
(دادگاه شرع) بودند تا در صورت نياز به قاضى ديگر، يا خالى شدن يك كرسى، بهكار
گرفته شوند.
[به هرحال،] رئيس آموزشگاه بحث را آغاز مىكرد و نوآورى ها و تفسيرهايى را كه
درباره ميشناى مورد بحث در آن روز مطرح بود، به اطلاع حاضران مىرساند. گاهى اوقات
اين وظيفه به عالمان رديف جلو واگذار مىگرديد و گاهى نيز گزيدهاى از ميشنا خوانده
مىشد و از يكى از تَنّاها (عالمانِ داراى حافظه قوى كه نقش بايگانى زنده را ايفا
مىكردند) خواسته مىشد كه يكى از بِرَيْتاهاى مربوط به موضوع مورد بحث را نقل كند.
سپس درباره بريتاى نام برده و رابطه آن با ميشنا گفتوگو مىشد.
درباره هر ميشنا چندين پرسش ثابت وجود داشت كه تبيين آنها ضرورى بود. تَنّايى كه
روش او در اين ميشنا منعكس شده است كيست؟ (مان تَنّا؟)(8) منبع نص كجاست؟
(مِنالان؟)(9) و وضعيت دقيقى كه ميشناى نامبرده به آن اشاره دارد چيست؟ (هِخى
دامِه؟).(10) پرسشهاى بىشمار تفسيرى و مربوط به نص نيز وجود داشتند كه با هدف
ايجادِ گونه معيّنى از ميشنا، طرح مىشدند. اسامى حكيمان يا ترتيب، تلفظ و املاى
دقيق واژگان، رمزگشايى معناى برخى از واژگان يا جملههاى ناقص، رفع ابهام از اصول
اساسىاى كه شالوده هَلاخا را تشكيل مىدهند، توضيح ناهماهنگىها و تعارضهاى موجود
بين ميشناى مورد بحث و ديگر موضوعهاى ميشنايى، و بيرون كشيدن نتايج هَلاخايى و
نظرى گستردهتر از يك موضوع محدود مورد بحث در ميشنا، و ديگر موضوعات ميشنايى، همه،
پرسشهايى بودند كه مطرح مىشدند.
رئيس آموزشگاه يا حكيمى كه به ايراد درسگفتار مىپرداخت، مىبايست تفسير خود را
درباره مسائل بيان كند. عالمان حاضر در جلسه با تكيه بر منابع يا ديدگاههاى مفسران
ديگر و يا بر مبناى برداشتهاى منطقى خويش، خطيب را آماج پرسشهاى خويش قرار
مىدادند. گاهى بحث بسيار مختصر بود و در حد پاسخى روشن و جامع به پرسش مطرح شده،
به پايان مىرسيد. اگر در مواردى راهحلهاى تازه ديگرى از سوى عالمان حاضر در جلسه
مطرح مىشد و بحث گستردهاى بر سر آن در مىگرفت، رئيس آموزشگاه كه اكنون رياست
جلسه را نيز برعهده داشت، به جمعبندى مطالب مىپرداخت و يا نظر خويش را در موافقت
با يكى از ديدگاههاى مطرح شده، اعلام مىكرد. موضوعهايى كه در جلسهاى خاص تبيين
مىشدند، به ديگر آموزشگاهها (در هر نسلى دستكم دو آموزشگاه مركزى در بابل وجود
داشت) ارسال مىشد و عالمان سراسر كشور از آن پيروى مىكردند. اين عالمان موضوعهاى
ذكرشده را در طول سال تدريس مىكردند و زمانى كه با مشكلى روبهرو مىشدند، بار
ديگر، موضوع جديد - پيشنهادها، تفسيرها و قيد و شرطها - را به احكام موجود ضميمه
مىكردند.
بحث در آموزشگاهها آزاد و علنى و اغلب با انتقال از موضوعى به موضوع ديگر همراه
بود. گفتوگوها بر سر پرسشهاى مشخص، در بيشتر اوقات به بررسىهاى بنيادى چندين
موضوع مىانجاميد و يا بحث از موضوع مورد بررسى، به تحليل يك مسئله كاملاً متفاوت
منحرف مىشد. گاهى خود رئيس آموزشگاه مىبايست گفتههاى گوناگونى را كه نه به لحاظ
موضوع، بلكه از جنبههاى ديگرى به بحث مربوط بودند، با هم تركيب كند. در مواقعى، به
ويژه به هنگام طرح مباحثاتى درباره مسائل اخلاقى يا اجتماعى، چه بسا در ضمن بحث، به
اسطوره يا عرفان نيز اشاره مىشد.
از آنجا كه امر آموزش و يادگيرى بسيار با شور و شوق انجام مىشد و اساساً با تبادل
آراء ميان عالمان مهم همراه بود، طلاب نمىتوانستند تمام آنچه را كه بيان مىشد
دنبال كرده، بهخاطر بسپارند. از اينرو، پس از دوره عادى تحصيل، جلسههاى دورهاى
برگزار مىشد. اين جلسهها را خود رئيس آموزشگاه اداره نمىكرد، بلكه يكى ازاستادان
(يا درآموزشگاههاى بزرگ، چند استاد) كه به رِش كلّا(11) يا رُش بِنِه كلّا(12)
معروف بودند، اداره آن را بر عهده داشتند و همراه با طلاب، به شرح و بسط موضوع و
بررسى مفهوم آن مىپرداختند. رِش كلاّ از شخصيتهاى رتبه دوم پس از رؤساى
آموزشگاهها به شمار مىآمد (تعدادى از آنها تا اين جايگاه نيز ارتقا يافته بودند)؛
اما در واقع، پيوند نزديكترى با جمع طلبهها، در مقايسه با مقامات بالاتر از خود،
داشتند و از محبوبيت ويژهاى در بين آنان برخوردار بودند. نظريهاى وجود دارد مبنى
بر اينكه بركت آرامى ويژهاى (يقوم پيرقام)(13) كه در كتاب ادعيه اشكنازى آمده
است، برگرفته از بركت و دعايى است كه طلاب در حقّ رش كلّا، بر زبان جارى مىساختند.
اساس مطالب تلمودِ ويراسته ربىآشه، بر خلاصه مذاكرههايى است كه در آموزشگاه خود
او صورت گرفته است؛ آموزشگاهى كه چونان يك نهاد آموزشى بسيار مهم و مركزى، عالمان
بزرگى را كه در بعضى آموزشگاههاى ديگر حضور داشتند و نزد اساتيد برجسته نسل پيشين،
دانشآموخته بودند، در خود جاى داده بود. شهرت آموزشگاه آشِه به تعداد زيادِ مباحثى
بود كه در نقاط ديگر تدريس شده بود و بخشى از آنها را تمامى طلاب مىشناختند و از
اينرو بدون ذكر نام نويسنده و نشانىهاى ديگر، نقل مىشدند. بسيارى از موضوعهاى
ديگر كه در تلمود بابلى بدون نام و نشان نقل شدهاند، در حقيقت، پرسشهايى درباره
گفتوگوهاى مطرح شده در آموزشگاه آشه و در نهادهايى است كه رياست آنها بر عهده
شاگردانى بود كه كار او را سرلوحه عمل خويش ساخته بودند. آنچه را كه در تلمود آمده
است نبايد همه آن چيزى دانست كه درجلسات تدريس وآموزشى مورداجماع همگان قرارگرفته
است؛ آنها تنها خلاصهاى ازگفتوگوهاى اصلىحكميان تلمودىرا تشكيل مىدهند.
در نسلهاى بعد، كار گردآورى و تدوين، از اين اصول اساسى فاصله زيادى نگرفت و شكل
مباحثه و ترتيب آن تا حدودى حفظ شد. افزون بر اين، چون لازم بود كه موضوعها
گردآورى و بر همان نظم و آرايش ميشنا تدوين شوند، گاه ملاحظه مىشود كه يك ميشناى
خاص سرآغاز برخى گفتوگوهاى طولانى از موضوعهاى گوناگون شده است كه رابطه بسيار
ناچيزى با آن ميشنا دارند. به همين خاطر، آرايش تلمود بر پايه همان طبقهبندى بسيار
عام و مبهمى است كه در نظم و ترتيب ميشنا بهكار گرفته شده و پرسشهاى زيادى در آن
يافت مىشود كه به لحاظ منطقى بايد در ذيل رسالهاى مورد بحث قرار گيرند كه درباره
فلان موضوع خاص سخن مىگويد، اما تنها بهخاطر يك رابطه موردى، در جاى ديگرى مطرح
شدهاند. اين نكته درباره موضوعهايى كه در تلمود، فصل خاصى به آنها اختصاص داده
نشده و به خاطر رابطه منطقى آنها، يا با توجه به مجموعهاى از شرايط، ضميمه
رسالههاى ديگر شدهاند، كاملاً مشهود است. از اينرو، احكام مربوط به عزادارى را
بايد در رساله موعِد قاطان(14) جستوجو كرد كه اصولاً از هَلاخاى مربوط به ايام
ميانى اعياد بحث مىكند. قواعد و اصول كتابت طومارهاى تورات، تِفيلين،(15) 1 زوزا،
3مِزوزا (مزوزُوت)(16) و مانند آن را در رساله مربوط به قربانىهاى معبد مىتوان
يافت؛ نمونههاى ديگرى از اين نوع طبقهبندى نيز وجود دارد. موضوعهاى اَگادايى
اغلب به دليل نداشتن ارتباط موضوعى و يا منحرف شدن بحث اصلى و اشاره به موضوعهاى
ديگر، ضميمه رسالهها شدهاند.
گواه ما بر اينكه تلمود سندى حاوى گفتوگوهاى مطرح شده در آموزشگاههاست،
اينواقعيت است كه دررسالههايى كه داراى فصلهاى زياد هستند، در چند فصل ابتدايى،
بسيارى از مباحث آموزشى مطرح شدهاند. اين امر فرصت بيشترى براى مطالعه اين فصلها
مهيا مىكرد و طلبهها پس از گذراندن آنها تيزبين مىشدند. در فصلهاى بعدى، بحثها
خلاصهتر و منعكسكننده قواعد شكلى تحصيل در آموزشگاه هستند.
فهرستنگارى و تنظيم ناقص موضوعها، نه به دليل نبودِ قريحه نگارش، بلكه برخاسته از
رويكردى خاص بود. در ميان تمام نوشتههاى يهودى، آثار اندكى را مىتوان يافت كه
داراى طرح كلى و مشخصى باشند؛ چون فرض بر اين بوده است كه تورات را، كه تجلى نفس
زندگى است، نمىتوان بهطور مصنوعى دستهبندى كرد، بلكه بايد بهطور طبيعى از
موضوعى به موضوع ديگر گسترش يابد.
از سوى ديگر در [نگارش] تلمود، جزئيات نيز در نهايت دقت و امانتدارى ضبط شدند و
در راه انتقال بيانات و اظهار نظرها رنج و محنت فراوان تحمل گرديد. منابع با دقت
هرچه تمامتر ذكر، و هرگونه شبههاى نسبت به اعتبار سنتها، صادقانه نقل شده است.
علاوه بر همه اينها، تدوين تلمود موجب شد تا دانشنامهاى دقيق، براى طبقهبندى
نقلقولها و گفتوگوها ايجاد شود؛ همچنين، حاشيههاى خاصى براى ميشنايوت،
بِرَيتُوت، يا پند واندرزهاى يك اِمُورا در آن وارد شده است. همچنين پرسشهاى
گوناگون، طبقهبندى شده و بين تفاوتهاى ظريف گفتوگوها، فرق گذاشته شده است. به
عنوان نمونه، بين حدسيّات و فرضهايى كه در انتهاى بحثها رد و يا پذيرفته شدهاند،
تمايز وجود دارد. ميان نزاعهايى كه راهحلى براى آن وجود نداشت و آنهايى كه داراى
راهحل بودند، فرق گذاشته شده است. ترتيب بيان موضوعهاى مختلف نيز معنادار است و
از ارزش نسبى آن موضوع در ارائه راهحلها حكايت دارد. بهخاطر همين دقت، تلمود كه
حاصل تلاش چندين نسل است و در نگاه اول مجموعهاى ناهماهنگ و سازماننيافته به نظر
مىرسد، در واقع، اثرى بسيار هماهنگ، با سبكى ثابت و خاص به خود است. تلمود به خاطر
برخوردارى از كيفيت خوب تدوين، منبعى بسيار مهم و برجسته براى مباحث هَلاخايى به
شمار مىآيد؛ اگرچه هدف اصلى [از تدوين آن ]اين نبوده است. به دلايلى چون ثبات سبك
و روشهاى تفكر، و نيز شيوه بيان مطالب و كتابت، خلق اين اثر چندين قرن طول كشيد.
...................) Anotates (.................
1) pirka
2) lecture
3) Tanhuma and Psikta
4) احتمالاً منظور اصلى نويسنده،كنيسههاى جوامع يهوديان عراقى (در ديگر نقاط جهان)
بوده است. زيرا از سال 1948 تقريبا جامعه يهوديان از عراق رانده شد و وضعيت امروز
هم معلوم است.
5) yerhei kalla
6) Adar
7) Ellul
8) man tanna?
9) mnalan?
10) hikhi dami?
11) resh Kalla
12) rosh bnei Kalla
13) yekum perkam
14) Moed Katan
15) tefilin
16) mezuzot