28
روش فكرى تلمود
تلمود نه تنها در موضوع، كه در نحوه بحث از موضوعهايش نيز يگانه و منحصر به فرد
است. آثار قَبالايى و هَلاخايى با روشهاى ديگرى به همين موضوعها پرداختند. عالمان
بسيارى در اين پرسشها تأمل كردند كه آيا تلمود منطقى خاص به خود دارد؟ و آيا اگر
روشهاى منطقى ديگرى به كار گرفته شوند، مىتوان به نتايج متفاوتى مبتنى بر همان
چارچوبهاى موضوعى و فرضيهها نايل آمد؟ آيا درباره مسائل گوناگون، همانگونه كه در
ميدراشهاى هَلاخايى آمده است، مىتوان شيوههاى خاص تحليل را به كار گرفت؟ قواعد
تفسيرى هميشه با ديگر نظريههاى نظامهاى منطقى انطباق ندارند. اما پرسش اين است كه
آيا تحقيق تلمودى ساختار منطقى بىبديل و يگانهاى ايجاد كرده، يا صرفاً از روشهاى
يگانهاى براى بيان عقيده بهره جسته است؟ موضوعهاى مختلف فنون متفاوتى را مىطلبند
و ميزانهايى كه در يك حوزه معتبر هستند، در حوزههاى ديگر كارايى ندارند. در
حقيقت، ممكن است كه با توسل به روشهاى تحليل و بحث، حتى در خود تلمود به طبقهبندى
موضوعها دست يافت؛ مثل احكام قربانى كه هم به لحاظ موضوع و هم از نظر دليل، قلمرو
جداگانهاى را ايجاد مىكنند. درباره طبقه ديگرى از آموزهها كه در سنت، از آن به
«هَلاخايى كه به موسى در كوه سينا ابلاغ شد» ياد شده است، گفتهاند كه اين موضوع را
نبايد بر پايه روشهاى متداول تحقيق ميدراشهاى هَلاخايى - هر قدر هم كه منطقى
باشند - مورد بحث قرار داد. علاوه بر اين، در قلمروهاى مختلف نمىتوان بر اِن
لِمِديم مين هَدين(1) (به عبارت ديگر، بر تدابير منطقى) به عنوان يك منبع هَلاخايى
تكيه كرد، بلكه بايد از روشهاى ديگرى كه مورد تأييد سنت است بهره گرفت.
روش فكرى و تحقيق تلمود، با وجود همه اين محدوديتها، داراى چارچوبى منحصر به فرد
است كه مىتوان از منظرهاى مختلف به آن نگاه كرد، اما با روشهاى ديگر نمىتوان به
مطالعه آن پرداخت. عامل اصلى، نوع نگرش به انتزاع است. مانند بيشتر قلمروهاى تفكر
اصلى يهود، در تلمود احترازى آشكار از تفكر انتزاعى متكى بر مفاهيم مجرد وجود دارد.
گاهى حتى موضوعهايى كه مىشود از طريق انتزاع به آسانى از آنها بحث كرد، به
گونهاى دست و پاگير، با روشهاى ديگرى تحليل شدهاند كه در بيشتر موارد بر نظامى
منطقى، كه به وسيله چند نمونه نيز تأييد مىشود، استوارند. تلمود به جاى مفاهيم
انتزاعى از الگوها استفاده مىكند. پيش از اين بيان داشتيم كه الگوهايى كه در احكام
مربوط به خسارت نقل شدهاند، نظير «شاخ» يا «پا»، از جنس مثال و يا تمثيل نيستند،
بلكه مانند الگوهاى جديد رياضى و علوم تجربى عمل مىكنند؛ از اين الگوها به عنوان
يك رشته گامهاى به وضوح تعريفشده مورد تصديقِ سنت استفاده شده است. مثلاً قَل
واحُومر روشى است كه درباره الگوى معينى به كار مىرود تا آن را با الگوى ديگر
منطبق سازد. از اينرو، در تلمود يك نوع تفكر ماشينوار(2) گسترده وجود دارد، و هيچ
تلاشى براى تبيين مستقل مسائل عملى يا منطقى صورت نمىگيرد؛ آنها بيشتر، مجموعههاى
كاملى تلقى مىشوند و فقط نتايج حاصل از آنها داراى اهميت عملى يا منطقى است. با
وجود اين، درك روشهاى پيچيده خودِ اين سازوكار هميشه مقدور نيست.
بر مبناى اين برداشتها مىتوان روش دانيم اِفشار مى شِئى اِفشار(3) (استنتاج ممكن
از غير ممكن) را فهميد. بر اساس اين روش، فراز خاصى از كتاب مقدس را انتخاب مىكنيم
و با بهرهگيرى از يكى از روشهاى معتبر، و مناسب آن سياق، نتايج هَلاخايى آن را به
موضوع ديگرى سرايت مىدهيم. هر كس با اندك تأملى در متن، فوراً تصديق مىكند كه
نتيجه اصلى و مبنا «غيرممكن» است؛ چون به نظر مىرسد قضيه اوّلى كه الگوى ماست،
اساساً بر ملاحظات متفاوتى استوار شده است. نمونهاى از اينگونه مباحث اين پرسش
است كه آيا گرويدن به آيين يهود بدون انجام عمل ختنه معتبر است يا خير؟ يكى از
حكيمان كه قصد اثبات حقيقتِ اين فرض را داشت، به اين واقعيت كه زنان بدون عمل ختنه
مىتوانند به آيين يهود در آيند استناد كرد. در مقابل اين استدلال، مىتوان ادعا
كرد كه به لحاظ بيولوژيكى، ختنه زن غيرممكن است. اما بنا به گفته وى، اين ادعا
اعتبار اين هَلاخا را تغييرنمىدهد؛ چراكه «اگرچه ختنه زن غيرممكن است، اما اين
واقعيت شاهدى بسيار قوى است». به عبارت ديگر، دليل بر مبناى يك الگوى خاص پايهريزى
شده است و مطابق همان عمل مىكند، بدون اين كه جنبههاى ديگر در ملاحظاتش لحاظ شود.
در عصر ما اين نوع روشهاى تفسيرى در قلمروهاى گوناگونى مورد استفاده قرار
مىگيرند، اما معمولاً در امور روزمره به كار نمىآيند. از سوى ديگر، حكيمان تلمودى
براى هر چيزى در زير اين آسمان كبود روش خاصى به كار گرفتهاند. فرايندى كه آنان در
روشهاى فكرى خويش به كار مىبستهاند حاكى از ساختار دنيايى است كه در آن
مىزيستند؛ دنيايى كه نمونههاى زيادى را در خود جاى داده بود و مفاهيم انتزاعى در
آن، جاى خود را به نمونههاى توضيحگر زيادى (كه هيچكدام داراى ارزش مشهود نيستند)
دادهاند، كه به صورتهاى گوناگون شرح و بسط يافتهاند. مزيت عمده بهكارگيرى اين
روشها، برخلاف مفاهيم انتزاعى، از جمله در توانايى آنها بر حفظ دائمى اعتبار
روشهاى تبيين نهفته است. نمونهاى ابتدايى و نسبتاً ساده، مبناى بررسىها را تشكيل
مىدهد و ما را قادر مىسازد تا به نتايجى برسيم و يا بررسى كنيم كه آيا ما به خاطر
تفكر انتزاعى در موضوعهاى مبهم، از موضوع اصلى دور نشدهايم؟ ضعف تمام تفكرات
انتزاعى در اين واقعيت نهفته است كه اين نوع تفكر به طور مداوم، اصطلاحات و مفاهيم
جديدى پديد مىآورد و چون اين اصطلاحات و مفاهيم را جز با كاربرد اصطلاحات مشابه و
انتزاعى ديگر نمىتوان تعريف كرد، هيچگاه نمىتوانيم بدانيم كه آيا آنها نوعى خروج
از بحث به حساب مىآيند يا همچنان با آن در ارتباطند. بر اين اساس، ما هرگز در
تلمود اصطلاحات انتزاعى را نمىيابيم؛ حتى زمانى كه وجود آنها براى بحث، حياتى و
مهم به نظر مىآيد و يا در جايى كه هر نظام حقوقى ديگرى آنها را در كار مىآورد.
واژگانى مثل «حجيت»، «نظم»، «چارچوب» و «معنويت»، تنها در اين اواخر از زبانها و
فلسفههاى ديگر به زبان عبرى وارد شدهاند. كاربرد اينگونه اصطلاحات در تلمود
بسيار اندك است؛ با آن كه [اين كتاب] بارها به مسائلى پرداخته است كه با اين
واژگان تعريف و تبيين شدهاند، شكل استفاده در اينجا با كاربرد آنها در نظامهاى
فلسفى و حقوقى ديگر كاملاً تفاوت دارد.
جنبه بىبديل ديگر بحث تلمودى نوع نگرش به موضوعهاى بنيادين است. ديدگاه اصلى
تلمودى هميشه اين بوده است كه موضوع مورد بحث، نه«شريعت» بهمعناى اجتماعى -
شرعىآن،بلكه تبيينموقعيتهاى واقعى و عينىاى است كه از اهميت ذاتى برخوردارند.
اين نگرش آثارى را به دنبال دارد كه در خود تلمود شواهد روشنى بر آنها يافت مىشود.
يكى از اين آثار فقدان تمايز ميان موضوع مهم و موضوع كم اهميت، و ميان مباحث مفيد و
نامربوط است. هيچ ارزشى جاى اهميت عملى يا نظرى مسئلهاى خاص را نمىگيرد. هدف
دسترسى به حقيقت است؛ حقيقتى كه نمىتوان آن را بر اساس نوع اهميت طبقهبندى كرد.
هرگاه ضرورت اقتضا كند كه از راهحل مسائل عملى بحثى به ميان آيد، موازين محدود و
معيّنى بهكار گرفته مىشوند كه شكل ناب بحث هَلاخايى را مشخص مىكنند. اما تلمود
تنها از راه حلهاى شرعى كه جنبه كاربردى داشته باشند سخن نگفته است؛ هر مسئلهاى
كه شرح و بسطى را مىطلبيد و در كار جستوجوى حقيقت دخالت داشت، تحليل آن ارزشمند
قلمداد مىشود. پيش از اين متذكر شديم كه تلمود اغلب از موضوعاتى بحث مىكند كه نه
تنها بىارزش و فاقد اعتبار به نظر مىآيند، كه تحت هيچ شرايطى نمىتوان آنها را در
عمل پياده كرد؛ چون همه آنها تنها از اهميت تاريخى برخوردارند. مطالعه يك موضوع
بعيد و نامربوط گاهى مىتواند به نتايج با ارزش كاربردى بينجامد، اما اين نتايج
اتفاقى است و هدف اصلى دسترسى به حقيقت است. بنابراين، قلمرو اين بحث حتى وسيعتر
از قلمرو «علم محض» است؛ چون نهتنها موضوعهاى محض نظرى را در برمىگيرد، كه حتى
روشهايى را كه به طور انكارناپذيرى ابطالشدهاند نيز موردبررسى قرارمىدهد.
ازآنجا كه حتى يك روش نادرست هم ممكن است براى دستيابى به حقيقت اهميت داشته
باشد، ارزش ذاتى و درستى آن با دقت مورد مطالعه قرار گرفته است. نقل شده است كه يكى
از حكيمان در اظهار نظرى، به طور تلويحى نسبت به يك روش هَلاخايىِ كاملاً مطرود
بىاعتنايى كرد؛ اما پس از آن كه منطق درونى اين روش را براى وى شرح دادند، بر مزار
پايهگذاران آن رفت تا به خاطر ناچيز و حقير شمردن روش آنها طلب عفو و بخشش كند.
جنبه ديگر اين جستوجوى پرحرارت براى يافتن حقيقت، روش تبيين است. تلاشها اغلب
براى رسيدن به مراتبى از اطمينان صورت گرفتهاند كه معمولاً، تنها در حوزه علم
رياضى قابل دسترسى است. حكيمان دلمشغول اين نبودند كه آيا توضيحى كه ارائه
مىدهند معقول هست يا خير، و آيا مطابق با سادهترين روش، از امكان بالايى برخوردار
است يا خير. اين امر شايد در علوم طبيعى يا در حوزه تشريع احكام عملى كافى باشد،
اما روش فكرى تلمود متوجه اين دستاوردها نيست. تلمود تلاش دارد تااعتبار استنتاجات
خود را، بدون هيچگونه شك و شبههاى، به اثبات رساند و از هر تفسير جايگزينى
جلوگيرى كند. علت اينكه تلمود روشهاى انكارى(4) بسيار زيادى را در خود جاى داده،
همين امر است. پس از آن كه فلان ربى دليل معقولى بيان مىكرد، حكيم ديگر (يا حتى
خود او)، درپى بيان تفسير دومى براى آن موضوع برمىآمد. اين روش دوم، هر اندازه
جزئى و غيرمحتمل، مىتوانست به نفى روش اصلى و به تلاشى مجدد براى يافتن دليلى قابل
اتكا بينجامد. در تلمود از اين شيوه احتجاج، با نام شينويا(5) ياد شده است و با آن
كه برهان بديل، اغلب بسيار ناممكن و مبتنى بر منطقى پيچيده است، تلمود دليل اصلى را
تا زمانى كه ناقص و ناتمام باشد نمىپذيرد.
برجستهترين جنبه پيلپول(6) (استدلال ديالكتيك) تلمودى، همين ناتوانى در پذيرش دليل
ساده و به ظاهر قانعكننده، و تحقيق مستمر براى يافتن دليلى انكارناپذير است. كاوش
براى دستيابى به شرحى بىكموكاست، گاهى به نتايجى خرد و كماهميت مىانجامد كه
ممكن است هَلاخا را در يك قلمرو بسيار محدود محصور كند. اين روش، در نگاهى دقيق،
دلگرمكننده نيست و تلاشها هميشه بر اين بوده تا به شرحهاى معقول و
قانعكنندهاى برسند كه به متون اصلى وفادار باشند. ما گاهى با توجيهى مواجه
مىشويم كه مىگويد اگر يك تَنّا(7) در تقرير يك هَلاخاى جامع با مشكل مواجه شود،
قصدش اين نبوده است كه آن هَلاخا را فقط در يك قضيه غيرعادى اعمال كند. اما چنين
اظهارنظرى تنها زمانى جا دارد كه نفس موضوع، عالِم را به نتايج باور نكردنى و عجيب
وادارد. در تلمود مانند حوزههاى گوناگون علوم تجربى و دانش محض، «عقل عرفى» كه در
اين گونه موارد به معناى درك ظاهرى است و از پى بردن به اعماق مسئله ناتواناست،
جايگاه ناچيزى را بهخود اختصاص دادهاست.
همچنين از جنبههاى بىبديل تفكر تلمودى اصل بنيادين بسيارى از مباحث، يعنى تلاش
پايدار براى آشتى دادن روشها و ديدگاهها با يكديگر است. در هر قضيهاى گرايش به
پرهيز از مشاجره و اكتفا به حداقل تفاوت ميان روشها و ديدگاهها مشاهده مىشود.
حكيمان به هر كار ممكن دست مىزنند تا به يك نقطه مشترك برسند. مثلاً اغلب، اين
امكان وجود دارد كه روش يك ميشناى خاص را مطابق با نظرات يكى از تَنّاها كه متناسب
با سياق متن و منطق درونى آن است، تفسير كنم. اما حكيمان معمولاً تلاش دارند تا
براى هر ميشنا و حكم هَلاخايى شرحى ارائه دهند كه بتوان تمامى روشها را در آن
اعمال كرد؛ اگرچه اين مسئله گاهى آنها را مجبور مىسازد تا تفسيرى را بپذيرند كه از
منظرى ديگر داراى كمترين قابليت استماع واعتبار است. منطقدرونىاى كه شالوده اين
روىكرد است، ظاهراً در حوزههاى ديگر نيز به كار مىآيد و بايد آن را حاكى از اين
دانست كه هَلاخا تركيبى از گزارههاى بعيد و دور از دسترس نيست، بلكه بر تجربه و
واقعيات زندگى استوار است نه حدسيات.
در علوم جديد نيز، مانند تلمود، اين يك فرض بنيادين است كه كسانى را كه در كار
تحقيق هستند بايد امينترين جستوجوگران حقيقت به حساب آورد. پس اگر تعارضى ميان
نتايج دو تجربه متفاوت پديد آيد، بايد براى يافتن يك نظريه عملى عمومى كه بهرهاى
از هر دو تجربه دارد، تلاش كرد. هميشه اين احتمال وجود دارد كه عالمى در روشهاى
منطقى يا عملى خود به خطا برود، اما مطلوب اين است كه با هيچ روشى مخالفت نشود و
براى رسيدن به اجماع يا مصالحه تلاش شود؛ گرچه گاهى به شكلگيرى يك دليل كاملاً
پيچيده عقلىِ سنتى منجر مىشود. همين روىكرد درباره روشهاى عالمان گوناگون نيز
پذيرفته شده وچنين فرض شده است كه هر يك از عالمان تلاش كردهاند تا تمام فرايندهاى
عقلانى محتمل را در كاوش خود براى رسيدن به پاسخ درست، بررسى كنند. بنابراين، بايد
تمام جملات او را درست دانست و تا آن جا كه ممكن است آنها را با جملات و احكام
عالمان ديگر تلفيق كرد. بر اين اساس، حكيمان حتى در زمانى كه تفاوتهاى آشكار در
ديدگاهها وجود داشت، تلاش كردند تا روشها را باهم آشتى دهند و تفاوتها را به
حداقل برسانند. رويّه اين بود كه دو روش به ظاهر ناسازگار را انتخاب مىكردند و از
صاحبان آنها مىخواستند كه از روش خود دفاع كنند تا روشن شود كه هر دو روش در بيشتر
امور جزئى با هم منطبق هستند. اگر اين كار با موفقيت به انجام مىرسيد، اين امكان
فراهم مىآمد تا نشان دهند كه تفاوت ميان نتايج، از روىكردهاى بسيار متفاوت ناشى
نشده است، بلكه بر اختلافهاى ظريف و نامحسوس ميان نظريههاى اصلى يا صرفاً بر
اختلاف مشربها مبتنى است.
اين روشهاى تشريح سوداى تاريخ در سر ندارند؛ چون هيچ تلاشى براى بازسازى فرايندهاى
فكرى عالمان پيشين انجام نمىدهند. اما موضوع اصلى اين نيست. از آن جا كه ما به هر
حكمى به چشم يك تجربه علمى و به هر هَلاخا به عنوان مبيّن يك امر واقعىِ تجربهپذير
مىنگريم، چنين نگرشى مستلزم آن است كه به كاملترين وجه موضوع ها رابشكافيم و به
حقيقت برسيم.
...................) Anotates (.................
1) nid-ah nim midemel nie .
2) thguoht lacinahcem .
3) rahsfe i-ehs-im rahsfe minad .
4) noitcejer fo sdohtem .
5) ayunihs .
6) luplip .
7) annat .